معنی وارد کردن ضربه

حل جدول

لغت نامه دهخدا

وارد کردن

وارد کردن. [رِ ک َ دَ] (مص مرکب) درآوردن. داخل کردن به جایی. داخل کردن کالا و جز آن. مقابل صادر کردن. || مطلع کردن. واقف کردن. || فرود آوردن. وارد ساختن ضربه و جز آن به چیزی. || ایراد کردن. (از یادداشتهای مؤلف).


ضربه

ضربه. [ض َ ب َ / ب ِ] (از ع، اِمص، اِ) ضربت. زخم. کوب. یک بار زدن. زد:
قابل امر شدن چون گوئی
پس بیک ضربه بپایان رفتن.
عطار.
|| پانسه که بدان قمار بازند، و آن را قرعه نیز گویند. (غیاث) (آنندراج). نقش. کعبتین (مجازاً):
همه در ششدر عجزند ترا داو بهفت
ضربه بستان و بزن زآنکه تمامی ندب است.
انوری.
- دوضربه زدن، از دو جای متمتع شدن.
- ضربه نهادن، گویا چیزی شبیه به طرح کردن و نهادن مهره باشد. در طرح حریف یک یا چند مهره ٔ خود را بعمد باطل می کند و در ضربه نهادن بحریف حق یک یا چند حرکت می دهد: کرمان که درعموم عدل و شمول امن و دوام خصب و فرط راحت و کثرت نعمت فردوس اعلی را دورخ مینهاد و با سغد سمرقند و غوطه ٔ دمشق لاف زیادتی می زد امروز در خرابی، دیار لوط و زمین سبا را سه ضربه نهاد... (بدایع الازمان).

فرهنگ فارسی هوشیار

ضربه کردن

تاکباز کردن (طاقباز) ستان خواباندن: در کشتی فرکوستن (مصدر) : در کشتی با ایراد ضربه بر حریف فایق آمدن.


وارد کردن

(مصدر) داخل کردن، مطلع کردن. یا ایراد وارد کردن اعتراض کردن.


وارد آوردن

‎ به درونه آوردن، زدن خستن (مصدر) داخل کردن وارد کردن. یا وارد آوردن ضربه بر چیزی. زدن ضربه بر آن.


وارد آمدن

(مصدر) داخل شدن وارد شدن. یا وارد آمدن ضربه بر چیزی. زده شدن ضربه برآن.

واژه پیشنهادی

فارسی به عربی

ضربه فنی کردن

ضربه قاضیه


ضربه

تاثیر، جورب، خطاف، سوط، صدی، ضربه، لوحه، ماجور، وطاه


وارد کردن

ادخل، استیراد، تضمن، مستهل

فرهنگ عمید

ضربه

ضربت
* ضربه کردن: ‌ (مصدر متعدی) (ورزش) در کشتی، حریف را با ضربه‌فنی از پا درآوردن،

فارسی به ایتالیایی

فرهنگ معین

ضربه

(مص م.) زدن، یک بار زدن، ضربت، (اِ.) زخم، آسیب، جمع ضربات. [خوانش: (ضَ بَ یا بِ) [ع. ضربه]]

معادل ابجد

وارد کردن ضربه

1492

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری